سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش

صفحه خانگی پارسی یار درباره

نامه هایی که پاره کردم 5

    نظر

سلام .

نمی دانم نامه را چطور شروع کنم که به پاره شدن نیانجامد.

بگذار با یک دروغ مصلحتی شروع کنم :

حال من خوب است !

فقط گاهی که ساعتها به چشمان قاب عکست چشم می دوزم خودکارم دیگر روی کاغذ خیس نمی تواند بنویسد .

فقط گاهی که شبهای مهتابی بدون تو کوچه های محله را قدم می زنم زمین زیر پایم راه نمی رود و سپور شب کار داد می زند یکی بیاد کمک ! یارو غش کرد ...


فقط گاهی .. دکترها از من قطع امید می کنند !


نمی دانم کی به هم می رسیم اما دلم نمی خواهد وقتی کنارم می آیی من دو متر پایین تر از تو به تماشای اشکهایت بنشینم .

...


نمی دانم تا کی باید روی تنها روی ورق به تو و اسمت دست بکشم .


از هر چه نامه است متنفرم .


نامه ها مرا به یاد دوری تو می اندازند .


نامه ها هی توی سرم می کوبند که برای رسیدن به او باید به سبکی یک کاغذ باشی .


نامه ها اجازه دارند به خانه تو بیایند اما من نه .


نامه ها شبها را با تو به صبح می رسانند اما من ...


نامه ها ...


از هر چه نامه است متنفرم ...


اصلا یک چیز را می دانی ؟ نامه هایی که با دروغ شروع می شوند فقط به درد پاره کردن می خورند ...

 

بی خود نیست که این نامه را هم پاره می کنم ..


نامه هایی که پاره کردم 4

    نظر

سلام .

چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده است می دانی که ... جز از تو یا برای تو نمی نویسم : چقدر دلم برایت تنگ شده است .

هر وقت چشمم به مدادم می افتد اشتیاق از تو نوشتن از انگشتانم شعله می کشد . مداد وفادارم همپای ذهن عاشقم تا اینجای عشق از جان مایه گذاشته است و همچون شمع آب شده با این تفاوت که دسترنج شمع نماند اما جانرنج مداد ماندگار شد . مدادم با وجود قد به سجده رسیده اش هر وقت به اسم تو رسیده خوش خط رقصیده است .

کاغذهای نامه ام تمام شده اند . سپور محله می گوید من زیباترین زباله های دنیا را دارم .

وقتی دست به نوشتن می برم واژه های عاشقانه به ذهنم هجوم می برند . چنانکه حتی نامه های اداریم را این روزها عاشقانه می نویسم . برای همین است که نامه های اداریم را هم برای تو پست می کنم .

چقدر شغل پستچی را دوست دارم . پستچی بیشتر از من تو را می بیند و حتی گاه از تو امضا هم می گیرد و از این حسادت انگیزتر اینکه هر قدر من بیشتر مشتاق دیدارت می شوم او بیشتر به تو سر می زند .

نمی توانم جلوی حسادتم را بگیرم . امروز او را از دیدن روی ماهت محروم خواهم کرد : این نامه را هم پاره خواهم کرد !!


نامه هایی که پاره کردم 3

    نظر

اگر از احوال اینجانب خواسته باشی ملالی .. هست !

از تو چه پنهان دوری تو شده تمام زندگی من پس زندگی من جز ملال نیست .

این از حال .. از بال هم اگر می پرسی که باید بگویم هیچ بالی به تازگی بال من نمانده است بس که آنرا نو نگاه داشته ام . فقط مشکل این است که این بالها دیگر به درد پرواز نمی خورند .. فقط به درد عکاسانی می خورد که از پرنده های قفسی عکس می گیرند. نمی دانم چرا وقت رفتن بالهای مرا قیچی نکردی که لااقل خیالم راحت باشد بال ندارم . حالا توی این قفس با این بالها که بر شانه هایم سنگینی می کند چه کنم ؟‏

دفتر خاطراتم را به عنکبوتهای آواره سپرده ام . گفتم حالا که به درد ثبت خاطره های مشترکمان نمی خورد لااقل سامانی برای عنکبوتها باشد . راستی آخرین خاطره مشترکمان یادت می آید ؟ تو دستی تکان دادی و زندگی من متوقف شد ..

روزهایم را به وارسی پنجره در جستجوی قاصدکها می گذرانم و شبها ..آه

شب که می شود قهوه ای می ریزم تا بیدار بمانم .. قهوه چشمان تو را برایم تداعی می کند . همه اش آرزو می کنم کاش یک بار دیگر روبروی هم بنشینیم و تو برای من فال قهوه بگیری که : در طالعت یه دختر چشم سبزه که ... و من تصحیح می کنم : قهوه ای .. و تو ادامه می دهی .. که روزگارت را سیاه می کند !

 

بعد نوبت من می شود و من به جای فنجان به چشمانت خیره می شوم : در قهوه چشمانت پسری می بینم که دارد غرق می شود .. تو نگران می شوی و پلک می بندی و تعبیر من ناتمام می ماند .

 

آه .. خاطراتت شیرینت زخمهایم را نمک گیر می کند .. بد شد . تو که از غرق شدنم در قهوه چشمانت می ترسیدی اگر از زخم بگویم چه می کنی .. نشد !

 

نامه خوبی نیست .. باید پاره اش کنم ..

 

ببینم جایی اسمت را ننوشته باشم !


نامه هایی که پاره کردم 2

    نظر

بگذار قبل از هر چیزی بگویم حق نداری از اینکه خبری از من نداری گله کنی . به من چه که دوری تو آههای مرا سوزناک کرده و فوت من هیچ قاصدکی را سالم نمی گذارد .. به من

چه که هیچ نامه ای نمی تواند شرح آنچه از هجران تو می کشم را بدهد و همه نامه هایم پست نشده پاره می شوند .. به من چه که کبوتران نامه بر من جلد_ نوازشهای تو می شوند و

نامه های تو را برای من نمی رسانند و من تا به حال هیچ آدرسی از تو ندارم .. به من چه که .. سلام ! حال چطور است خوب من ؟ هنوز لبه های پاکت را با زبانت خیس می کنی و

نامه می فرستی ؟ می دانی پاکت های نامه هایت بیشتر از خود نامه هایت در دستانم می ماند ؟ شاید هم بر لبانم .. راستی هنوز وقتی می خواهی فکر کنی چه بنویسی نوک خودکارت را به

لبانت نزدیک می کنی ؟ یادت می آید آنرا از لبانت دور می کردم و تو انگشتانم را گاز می گرفتی و من به بهانه کم کردن اثر درد خیسی لبانت را بر انگشتانم لب می زدم ؟ هنوز هم وقت

و بی وقت نگرانم می شوی ؟ اصلا تو چرا اینقدر اصرار داری که بدانی حالم چطور است .. ببین همین نامه را مچاله کن می شود من بی تو ! اما .. نه زشت است برای تو نامه مچاله

بفرستم . پس این نامه را هم پاره می کنم !
 


نامه هایی که پاره کردم 1

    نظر

سلام    

این نامه را با احتیاط خواهم نوشت تا از پاره شدن در امان بماند    .

 

می خواستم بدانم در شهر شما قاصدک پیدا می شود ؟ اینجا که تا دلت     بخواهد قاصدک برای شنیدن هست   .

 

دلم که برای تو تنگ می شود کنار پنجره می نشینم و تک تک قاصدکهای عابر را مرور می کنم .

 

احساس بدی دارم :

 

گیرم حرفی برای سپردن به قاصدک نداشته باشی .

 

گیرم نمی خواهی اسم محبوبت را هیچ کس – حتی قاصدک – بداند .

 

گیرم خجالت می کشی حرفهای عاشقانه ات را – حتی در گوش قاصدک – زمزمه کنی .

 

گیرم حتی قاصدک را هم محرم رازمان نمی دانی .

 

اما ...

 

مگر نه اینکه قاصدک را برای فرستادن فوت می کنند ؟

 

پس چرا هیچ کدام از این قاصدکها عطر نفسهای تو را ندارند ؟

 

وای !

 

چرا این طور شد ؟ چرا از تو گله کردم ؟ چرا فکر نکردم شاید آدرسم را فراموش کرده باشی یا

 

باید بشتابم . می روم بیرون قاصدکی پیدا کنم تا آدرسم را برایت برساند .

 

راستی !


حالا که قاصدک هست ... این نامه را هم پاره می کنم .