نامه هایی که پاره کردم 5
سلام .
نمی دانم نامه را چطور شروع کنم که به پاره شدن نیانجامد. بگذار با یک دروغ مصلحتی شروع کنم : حال من خوب است ! فقط گاهی که ساعتها به چشمان قاب عکست چشم می دوزم خودکارم دیگر روی کاغذ خیس نمی تواند بنویسد . فقط گاهی که شبهای مهتابی بدون تو کوچه های محله را قدم می زنم زمین زیر پایم راه نمی رود و سپور شب کار داد می زند یکی بیاد کمک ! یارو غش کرد ... فقط گاهی .. دکترها از من قطع امید می کنند ! نمی دانم کی به هم می رسیم اما دلم نمی خواهد وقتی کنارم می آیی من دو متر پایین تر از تو به تماشای اشکهایت بنشینم . ... نمی دانم تا کی باید روی تنها روی ورق به تو و اسمت دست بکشم . از هر چه نامه است متنفرم . نامه ها مرا به یاد دوری تو می اندازند . نامه ها هی توی سرم می کوبند که برای رسیدن به او باید به سبکی یک کاغذ باشی . نامه ها اجازه دارند به خانه تو بیایند اما من نه . نامه ها شبها را با تو به صبح می رسانند اما من ... نامه ها ... از هر چه نامه است متنفرم ...
اصلا یک چیز را می دانی ؟ نامه هایی که با دروغ شروع می شوند فقط به درد پاره کردن می خورند ...
بی خود نیست که این نامه را هم پاره می کنم ..